نشستى با استاد قرائتى
|
برگزيده سخنراني استاد قرائتي رياست محترم هيئت امناي بنياد حضرت مهدي موعود(عج) در جمع دانش پژوهان دوره دوم مركز تخصصي مهدويت.
بسم الله الرحمن الرحيم اَلّلهُمِّ كُنِْ لِوَلّيِكَ اگُْجِّةِ بْنِ اگَْسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَط ابائِهِ ص هذِهِ السَّاعَةِ وَ ص كُلِّ ساعَهٍ وَ لِيّاً وَ حافِظًا وَ قائِداً وَ نايِاً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَطَّ تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ جَُتِّعَهُ فشا طَويلاً.
از اين كه در محضر شما فضلا هستم بسيار خوشحالم، نكاتي، از باب تذكر و تجربياتي كه دارم خدمتتان عرض ميكنم، شايد مفيد واقع شد.
حوزه علميه، چيزي كه كم دارد، حوزه كاري است؛ يعني، روحاني فاضل زياد داريم؛ امّا وقتي وارد يك جا ميشود و ميخواهد حرف بزند، تمرين و تجربه كم دارد. به همين جهت برنامههاي ما در زمينه صادرات موفّق نبوده است؛ مثلاً افرادي كه به اسم عقيدتي - سياسي به پادگانهاي ارتش رفتهاند، بايد دورههايي در زمينه ارتباط با سربازان، نيروهاي دريايي، خلبانان و... ببينند. و هر يك دورههاي خاص خود را دارد؛ همان طور كه پارچه شلوار، با پارچه عمامه فرق ميكند.
بايد دورههايي را بگذاريم كه چگونه براي بچّهها قصه بگوييم؛ چگونه راجع به امامت حرف بزنيم؛ چگونه با وهابيها بحث كنيم؛ چگونه درباره امام زمان صحبت كنيم. حوزه علميه نه تنها هيچ برنامهاي براي افرادي كه به جمكران ميآيند ندارد؛ بلكه نقشي هم در آمدن اين افراد به آن جا ندارد. البته اين نسلي كه به جمكران ميآيند، نسل آب بندي شده است؛ يعني، نسل بيست ميليوني آموزش و پرورش، دانشگاه و... كه بايد با آنان كار كرد.
فضلا اگر ميخواهند با مردم كار بكنند، علاوه بر درسهاي حوزه، دورههاي ويژه (سياسي، عقيدتي، تبليغ، پيشنمازي و...) شركت كنند. هر گروه و سنّي، تبليغ ويژه خود را ميطلبد؛ مانند آسپرين بچّه كه با آسپرين بزرگها فرق ميكند. آسپرين بچّه، رنگش صورتي و مزهاش شكلاتي است كه بر اساس روانشناسي رنگها، تهيه ميشود.
امسال زمينهاي را فراهم آورديم و گفتيم كه 25 مفسر، براي 25 استان ميخواهيم؛ از اين رو با آيت الله مصباح صحبت كرديم و با مساعدت ايشان، با گروههاي تخصصي و افراد فاضل آنها كار كرديم. البته بيشتر فضلا توان تفسير ندارند؛ البته، ثبوتاً خوب هستند، اما اثباتاً برخي قوي، گروهي متوسط و بعضي ضعيفاند. شما خودتان را در زمينه معارف آماده كنيد و كاري به ترم، واحد، نمره و تابستان نداشته باشيد. اگر شما ميخواهيد خودتان را عرضه كنيد، بايد آماده باشيد كه چگونه صحبت كنيد. علّت اين كه درسهاي معارف دانشگاه، شكست خورد، اين بود كه برخورد ما با دانشگاه برخورد حوزوي بود؛ يعني، عدهاي از افراد فاضل، متني نوشتند و گفتند اين متن درسي است. دانشجو ديد اين متن درسي، كاربردي ندارد؛ حال آن كه امام معصوم(ع) وقتي دعا ميكند، ميگويد: ((بطوننا عن اگرام والششة و عيوننا عن... والسنتنا عن اللغو))؛ يعني، امام براي هر عضوي يك دعا ميكند. عضوها كه تمام شد، سراغ جامعه ميآيد و چنين دعا ميكند: ((و نسائنا باگياء والعفّة والعلأء والقضاة...)).
خيلي از مردم، زمستانها آش رشته و تابستانها بستني درست ميكنند. همان كسي كه آش رشته ميپزد، تابستانها بستني درست ميكند. الان هر ((الله اكبر))ي يك آهنگ دارد؛ مثلاً مردم در 22 بهمن، راهپيماييها، خواندن نماز، وقت تعجّب يا مكبّر، اذان و... ((الله اكبر)) ميگويند؛ اما در هر جا، يك آهنگ خاصّي دارد. سخنران بايد بداند كه كجا يك دقيقه حرف بزند، كجا ده دقيقه؛ كجا آيهاي حرف بزند، كجا تاريخي و... اينها همه فرمول دارد.
بايد ببينيم روز اوّل ماه رمضان چه بگوييم، روز آخر آن چه بگوييم؛ تابستان چه بگوييم، زمستان چه بگوييم؛ براي افراد مجرّب چه بگوييم، براي آدمهاي مغرور چه بگوييم. برخي از آدمها، مغروراند و وقتي پاي منبر مينشينند، به طور خاصي نگاه ميكنند. برخي عاشقاند و عدهاي بي تفاوت و... . اينها در مكاسب نيست؛ يعني، بعد از آن كه مكاسب خوانديد و در درسهاي خارج شركت كرديد، تازه اوّل شاگردي شما است. طرز بيان قصه، با گفتن مطلب تاريخي، حماسي و ذكر مصيبت فرق ميكند. اميرالمؤمنين(ع) هنگامي كه به جنگ ميرفت، يك لباس ميپوشيد و زماني كه به محراب ميرفت، لباس ديگر بر تن ميكرد.
اگر بيست دوره هم درس خارج خوانديم، باز بايد معتقد شويم كه تازه اوّل شاگردي ما است. بنده با جناب آقاي طباطبايي (نماينده اسبق مشهد) رفتيم عقد بخوانيم. من وكيل داماد بودم و ايشان وكيل عروس بود. موقعي كه ميخواستيم عقد را بخوانيم، ايشان رو به شوهر عمه عروس كرد و گفت: آيا اجازه ميدهيد من عقد بخوانم؟ گفت: بله. گفت: با اجازه شما عقد ميخوانم. هم چنين از شوهر خاله، دايي و همه حاضران اجازه گرفت. گفتم: يعني چه؟ عقد دختر باكره فقط با اجازه پدر او است، ايشان جواب داد: او اگر به كساني كه در اين جا نشستهاند، اعتنا نكنيم و عقد بخوانيم، ديگر احساس مسؤوليت نميكنند. امّا اگر گفتيم كه آقا شما اجازه بدهيد، حسّ مسؤوليت را در آنها زنده كردهايم. اينها در هيچ كتاب فقهي نيامده است.
روزي شخصي به حضور امام معصوم(ع) آمدند و گفت: از فلان شيعه پول ميخواهم، ميگويد براي فردا؛ امّا فردا ميروم ميگويد برو پس فردا. ميخواستم او را بزنم ولي چون شيعه بود، نزدم. به او بگوييد پول مرا بدهد و گرنه فردا او را ميزنم. امام(ع) فرمود: چگونه به او ميگويي؟ گفت: ميروم به او ميگويم: پول مرا بده و او ميگويد: برو فردا. امام فرمود: نه، شما به او سلام كن و فقط نگاهش كن. گفت: قربانت بشوم، ميگويم پول بده، نميدهد؛ حالا نگاهش كنم؟! امام فرمود: شما نميدانيد در نگاه و سكوت چيزي است كه اثر آن بيشتر از فرياد است؛ برو و بگو: سلامٌ عليكم و فقط نگاهش بكن. او رفت و گفت: سلامٌ عليكم... آن شخص بلند شد و پول را داد.
بايد معتقد شويم كه درسهاي حوزه لازم است؛ ولي كافي نيست. با درس خارج خواندن خبري نيست؛ بلكه جامعه، تنها پذيراي شما و حرفهاي شما است.
به عنوان نمونه در تفسير سوره ((يوسف)) ميتوان گفت: يوسف برادرهاي حسودي داشت. به اسم بازي، او را بردند و در چاه انداختند. شب گريه كنان با يك پيراهن خوني، پيش پدر آمده، گفتند: گرگ آن را پاره كرده است. حال اگر جواني در آن مجلس نشسته، ميگويد: هزار سال پيش چه كسي حسود بوده و چه كسي را در چاه انداختند؟ اين حرفها چقدر عقب مانده است. امّا اگر شما اين طور تفسير كنيد: يوسفي بود؛ جوانها تكتك شما يوسف هستيد. حسود داشت؛ همه شما حسود داريد. او را بردند؛ همه شما را ميبرند. او را با اسم بازي بردند و همه شما را با اسم بازي ميبرند. پرتش كردند و همه شما را پرت ميكنند. در اين صورت جوانها ميگويند: خدا دارد با من حرف ميزند؛ ولي اگر گفتي يوسفي بود و بردنش، ميگويند: چه جاي بدي او را بردند و...!!
در مثال ديگر ممكن است بگوييم: دو، سه هزار سال پيش حضرت ابراهيم(ع) به عمويش گفت: چرا بت ميپرستي؟ جواب ميگويد: اين هم شد حرف. گفت كه گفت، به چه درد من ميخورد؛ اصلاً مسجد نميآيم. امّا اگر گفتيم: ميدانيد چرا ابراهيم(ع) به عمويش گفت: چرا بت ميپرستي؟ او به شما ميگويد: كه اي جوانان! 1. در نهي از منكر، سن شرط نيست (قال لابيه)؛ 2. در نهي از منكر، عدد شرط نيست؛ 3. ابراهيم(ع)، يكي بود (وقال لابيه و قومه)؛ 4. در نهي از منكر، از خوديها شروع كن (قال لابيه)؛ 5. در نهي از منكر، از منكرات اصلي شروع كن.
اگر جواني نماز نميخواند، كاري به موهايش نداشته باش. اوّل به او بگو نماز واجب است. فوري به جوان نگو سيگار نكش؛ زيرا به تو ميگويد: به تو چه ميخواهم بكشم. بگو: آقا ببخشيد! فايده سيگار را برايم توضيح بده ((ما هذه الاثيل)).
اگر اين گونه حرف بزنيد، جوانها ميگويند: خدا دارد با ما حرف ميزند. ما كنار حوزه بايد كلاسهاي كارورزي تشكيل بدهيم. امسال با فارغ التحصيلان مؤسسه امام خميني، چند برنامه داشتيم. آنان ضمن استقبال از اين برنامه، گفتند: اين جلسات بايد ادامه پيدا كند. در آن مؤسسه بخشنامه شد و آقاي مصباح هم آن را امضا كرد. براساس اين طرح، در كنار حوزههاي علميه، بايد حوزههاي تجربي هم باشد و در هر هفته، بايد يك روز كار عملي شود.
بنده فقيه، فيلسوف، حكيم، عارف، اديب، شاعر، نويسنده، دكتر و فوق ليسانس نيستم و هيچ كمالي ندارم. هيچ عنوان پر طمطراقي نيز ندارم؛ امّا كمتر روحاني را سراغ دارم كه سخنرانيهاي او به اندازه من در دانشگاه مورد استقبال قرار گيرد.
يكي از پربينندهترين بحثهاي تلويزيون، ((درسهايي از قرآن)) است. ما بايد تجربيات خود را منتقل كنيم و در ضمن دورههاي علمي را حتماً ببينيم. بايد در چينش و هماهنگي كلام دقّت كنيم؛ يعني، اين سخن كجا بايد گفته شود و چه چيزي را پهلوي چه چيزي قرار دهيم. قرآن، مسائل و موضوعات را خيلي قشنگ طراحي كرده است؛ به عنوان نمونه زمين و آسمان را، به زيبايي تمام پهلوي هم قرار ميدهد: ((واليء رفعها و وضع اثكان)) (توازن در كهكشانها). بعد ميآيد به فروشگاه و ميگويد: ((الاّ تطغوا ص اثكان)). ميزان در مغازهاي را به ميزان كهكشان ميچسباند.
در حوزه علميه خيلي كار داريم؛ بايد هر يك از ما آدم با تجربهاي شود. اصلاً ما بايد تحوّلي به وجود آوريم؛ وگرنه مجالس ما رو به انقراض است. روزي آقاي حسيني بوشهري را به مسجد... بردم. اين از مسجدهاي شماره يك تهران است. گفتم: روحاني اين مسجد، از واعظان درجه يك تهران است؛ اما افراد كمي در مسجد حضور داشتند. كساني كه به مسجد ميآيند، نسل منقرضاند.
اگر بنا است نسل نو را دريابيم؛ بايد در كنار كلاسهاي كاربردي، برنامههاي تجربي هم داشته باشيم. در ميان شما، افراد فاضل زياد است؛ ولي بايد خودتان را آماده كنيد و كاري هم به بازار فروش نداشته باشيد.
ما بايد خود را براي پاسخ گويي به شبهات مطرح شده درباره امام زمان(ع)، آماده كنيم، خدا از ما كار نميخواهد و نميگويد: ((ليس للانسان الا ما عمل))؛ بلكه ميگويد: ((ليس للانسان الا ما سعي)). سعي خودمان را بكنيم.
ما بايد مسلح باشيم؛ هم با فنون علمي و هم با فنون اجرايي. اگر ما قرآن را عرضه كنيم، يك يا دو ميليون شنونده داريم. لازم نيست ما را به دانشگاه يا آموزش و پرورش دعوت كنند؛ ما بايد خودمان به فكر تبليغ باشيم.
خانه ما سابقاً در جوي شور بود. روزي تك تك در خانهها را زدم. اگر مادر يا پدر خانه ميآمد، ميگفتم: سلام عليكم، اين خانه بغلي مال من است. اگر پسري سيزده تا بيست ساله داريد، بفرستيد شب جمعه من نيم ساعت برنامه دارم. سركوچه ما يك حمام بود، به آن جا رفتم و به حمّامي گفتم: آقا يك خواهش دارم. گفت: بگو، گفتم: به هر جواني كه اين جا ميآيد، بگو شب جمعه تو اين خانه بچّهها جمع ميشوند و جلسه ميگذارند. بعداً اطلاعيهاي نوشتم و به ديوارهاي قم چسباندم. روزي مرحوم رباني املشي گفت: خودت ميچسباني؟ گفتم: بله مگر لبوفروشها كسي را دارند كه ميگويند: آي لبو؟ خودش هم لبو ميپزد و هم ميگويد: آي لبو. خيلي خنديد و گفت: بده، من بچسبانم؛ گفتم: نه من خودم ميچسبانم. پول نداشتم تخته پاك كن بخرم، با جورابهاي خودم تخته را پاك ميكردم. به هر حال خداوند لطف كرد (ان مع العي ييا). در قرآن دوازده بار ((عسر)) و سي و سه بار ((يي)) آمده است (سيحعل اللّه بعد عي ييا).
در اين جا كه مشغول هستيد، چيزي در ذهنتان نباشد؛ بگو خدا و باقي را دور بريز؛ مثلاً اين كه آيا اين جا حقوق ميدهند يا نه، آن را بريز دور. البته ممكن است اين جا كمكي بكنند؛ ولي اصلاً چيزي در ذهن شما نباشد؛ جز اين كه خدمت گذار ويژه آقا امام زمان(عج) هستيد. پادشاهان گارد ويژه دارند و ما ميخواهيم گارد ويژه حضرت مهدي(عج) بشويم و به آن حضرت بگوييم: اين را از ما قبول كند. به شخصي ميگويند: پاسدار كه هستي؟ ميگويد: پاسدار رهبر انقلاب و اين خيلي افتخار است. به همين دليل بايد نماز صبح را اوّل وقت بخوانيد و دعاهاي ندبه و جمكرانتان پر رنگ شود. شبهاي جمعه فاميل هايتان را جمع كنيد و دو تا پنج دقيقه صحبت كنيد. كتابهاي حضرت مهدي(ع) را خوب بخوانيد، اجمالاً حال و هواي آن حضرت را داشته باشيد. بايد دين خود را نسبت به آقا ادا كنيم. روزي به حضور يكي از بزرگان رفتيم تا درباره آقا امام زمان صحبت كند؛ ايشان سه تا نوار داد به ما و فرمود به اينها گوش بدهيد. در يكي از نوارها ميگفت: من نميتوانم بگويم، سگ مهدي هستم. من نميتوانم چنين حرفهايي بزنم، سگ دو تا استخوان چربش بدهي تا آخر عمر از اين خانه حفاظت ميكند. هر چه هم سنگش بزني صاحب خانه را رها نميكند. اما اگر چهار تا سنگ به من بزنند، ممكن است حضرت مهدي(ع) را رها كنم. سگ خيلي با وفاتر است.
دو تن از فقهاي حاضر ميگفتند: در زمان شاه خيلي از تعقيب و فرار و زندان و تبعيد خسته شده بوديم. در كوچهاي با هم راه ميرفتيم و به خود ميگفتيم از سلك آخوندي خارج ميشويم.
درباره اينمسائل صحبت ميكرديم تا به درب خانه آيت الله بهجت رسيديم. گفتيم برويم منزل ايشان. داخل خانه شديم، ايشان به ما نگاه كرد و گفت: بله تا يك ذرّه فشار ميآيد، ميگوييد: بيا از آخوندي بيرون برويم. به هم نگاهكرده، خجالت كشيديم.
شما گارد ويژه آقا امام زمان(ع) هستيد؛ اگر كاري كرديد كه خداوند با اين كار، بر شما منّت گذاشته است. اين را محكم بگيريد و تلاش خداپسندانه و مضاعفي داشته باشيد.
ان شاء الله بنا داريم در دو محور فعاليت كنيم:
اًصيك مهدويت
اًصيك قرآن و تفسف (كتاب الله و عقض).
اگر در يكي از اين دو ضعيف باشيم، در ديگري نيز ضعيف خواهيم بود.
پس براي حضرت مهدي(عج) عاشق درست كنيد و خودتان نيز عاشق باشيد. در عشق بايد ابتدا خودتان بسوزيد، تا در ديگران اثر داشته باشيد. تا يك ورق كاغذ نسوزد، جنگل آتش نميگيرد. بايد خودتان را ذوب كنيد، تا بتوانيد عاشق شويد.
من خوشحالم كه بين شما نفس ميكشم. شما آمدهايد تا درباره امام زمان(عج) اطلاعات اضافهاي داشته باشيد و بتوانيد به سؤالات و شبهات پاسخ بدهيد. خداوند ان شاء الله همه ما را مورد دعاي خاص امام زمان قرار دهد و ما را به خدمتگذاري خودش بپذيرد و اين منت نوكري را از ما پس نگيرد.
يك روز در محضر آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) بوديم. ايشان مقداري گريه كردند، بعد هم درس دادند و رفتند. گفتيم: گريه آقا براي چه بود؟ عدهاي به خانه ايشان رفتند و پرسيدند: آقا امروز خيلي گريه كرديد، فرمودند: بله به من گفتند كه از اوقاف دولت پهلوي، پول آوردهاند تا طلبهها را بخرند. دو سه طلبه هم به علت فقر، پول را گرفته و جزو اوقاف شدهاند. بعد اين جمله عجيب را گفتند كه: هر طلبهاي پول گرفت، نگويد من پول گرفتم؛ بلكه بگويد: قابل نبوديم، امام زمان بيرونمان كرد.
آقاي آيت الله وحيد خراساني ميفرمود: ((من الان كه پير شدهام، دارم فكر ميكنم چند ساعت در اصول تدبّر كردم؟ چند ساعت در قرآن تدبّر كردم؟ روز قيامت چه جوابي خواهم داد؟))
بالاخره ما كه نان امام زمان(عج) را ميخوريم، بايد چند ساعت به آن حضرت اختصاص دهيم. اگر امام زمان (عج) دلي خوش از ما نداشته باشد؛ كسي ديگر را هم ندارد كه ايشان را ياري كند. با اين حال ما را دوست دارد.
در حديثي آمده است كه امام(ع) ميفرمود: ((اگر دعاي من پشت سر شما نبود، دشمنان شما را قورت داده بودند)). در حديثي ديگر ميفرمايد: ((روزي صد بار من به شما دعا ميكنم)).
از امروز ديگه براي خودمان صدقه ندهيم. اول براي امام زمان(ع) صدقه بدهيم، بعد براي بقيه. از حالا بايد رفتار و گفتارمان تغيير پيدا كند و تمام وجودمان چيز ديگري شود. اگر در خانه خطاطي ميكنيم، با ياد مهدي خطاطي كنيم. اينها مسائل علمي نيست؛ بلكه عشقي و ذوقي است. اگر علم، عشق، مطالعه، تلاش و در خانه همسايهها زدن با هم جمع شود، نتيجه خوبي خواهد داشت. در اين جا از آقاي پورسيد آقايي و همكاران ايشان تشكر ميكنم. ان شاء الله به زودي شاهد نتايج و ثمرات كار شما خواهيم بود.
البته ما بايد تلاش بكنيم و تنها خدا را در نظر داشته باشيم. با خود بگوييم: ما ميخواهيم براي امام زمان (عج) كار كنيم و سرباز فداكاري براي او باشيم؛ بقيه كارها با خدا. او پيامبرش را در غار با تار عنكبوت حفظ كرد، اين همه آهن و چدن هيچ كاره بود. اشرف مخلوقات، به وسيله ((اوهن البيوت)) حفظ شد. اگر خداوند آن بركتي كه به تار عنكبوت داد به ما بدهد، چه ميشويم؟ آن تار عنكبوت، پيغمبر(ص) را حفظ كرد، خدا نيز به وسيله حضرت مهدي (ع) ما را حفظ ميكند.
درباره قرآن نيز بايد همواره احساس وظيفه و مسؤوليت بكنيم. بايد تلاش كنيم تا قرآن، از محجوريت، بيرون بيايد. روزي به آيت الله سيد مهدي روحاني ((ره)) گفتم: وقتي خداوند پيامبر(ص) را با ((اوهن البيوت)) حفظ كرد ما را نيز با قرآن - اشرف مخلوقات است - حفظ خواهد كرد. قرآن ميگويد: هدهد دو بار سفر رفت، يك كشور مسلمان شد. از طرف ديگر ميگويد: ((فبعث الله غرابا))؛ يعني، يك كلاغ آمد و دفن مرده را به هابيل و قابيل ياد داد. پس آن خدايي كه يك كلاغ را معلم انسانها ميكند و اشرف را به اوهن حفظ ميكند و با هدهد، كشوري را مسلمان مينمايد؛ ميتواند با واسطه من قرآن را از محجوريت بيرون آورد. ايشان گفت: درست است، گفتم: حالا دعا كن. بعداً گفت: دعا كردم، چون استدلال قوي بود. آيا واقعاً محال است كه مثلاً مردم چين يا روماني به دست شما مسلمان شوند؟ يا شما نماينده شخص امام زمان در روماني باشيد؟
روزي در زمان شاه، در حرم امام رضا(ع) اين طور دعا ميكردم: خدايا! تمام مغزهاي ايران از من استفاده كنند، ارتشيها، آموزش و پرورشيها، دانشجوها و... بعد خنديدم. خندهام كه گرفت، به عقب نگاه كردم كه كسي نفهمد؛ چون اگر كسي ميشنيد، ميگفت خُل.
چه اشكالي دارد شما آن طور باشيد؟ آيا خداوند متعال نميتواند آن نقشي كه به شن طبس داد به شما بدهد؟ آيا آن نظري كه به شن شده، ممكن نيست به ما بشود؟ افقِ ديد ما در تبليغ، بايد وسيع باشد و قدرت انفجاري داشته باشيم؛ يعني، بتوانيم افراد زيادي را تحت تأثير خود قرار دهيم. هر مطلبي را كه ياد ميگيريم، به ديگران نيز ياد دهيم. |
برگرفته از : مجله انتظار شماره 2
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
مهدویت ,
انتظار ,
,